• وبلاگ : لحظه
  • يادداشت : عشق، نيرويي براي زندگي، يا قاتل لحظه‏ها؟
  • نظرات : 0 خصوصي ، 3 عمومي
  • چراغ جادو

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + امير مهدي 

    عشق، نيرويي براي زندگي، يا قاتل لحظه‏ها؟

    جواب : حيف از آن ايام مجنون كه در هامون گذشت.

    توضيح :هامون قبيله مجنون است در زماني كه مجنون زندگي عادي خود را داشت و هنوز عاشق نشده بود انجا زندگي ميكرد .

    ميثم جان درك همه لحظه ها مشروط به درك آن لحظه عاشقي ست .

    و در عالم چو نيك بنگري جز يك معشوق نيست .

    (حالا هر چي ميخوان صداش كنن عشق يا محبت )

    جواب : حيف از آن ايام مجنون كه در هامون گذشت.

    جواب : حيف از آن ايام مجنون كه در هامون گذشت.

    جواب : حيف از آن ايام مجنون كه در هامون گذشت.

    پاسخ

    امير مهدي عزيزم! حرف تو کاملا صحيحه. اما خودت که داري مي بيني! اصلا به خود من نگاه کن کاري به بقيه ندارم. اين دور خود چرخيدنا... درسته که اين راه رفتنيه اما دليلي نداره که در مورد راه رفتني صحبت نشه. اگه آدم بدونه کجا مي خواد بره و تو اين راهي که ميره چي مي گذره خب مسلمه که موفق تره. فکر مي کنم کمي بحث قاطي شده منظور اين نيست که بنشيني و فقط حرف بزني( فکر مي کنم قياسي که با کلام حضرت آقاي بهجت کردي مع الفارغه) منظور بر سر روشن شدن مسيره که گفتند : طريق عشق طريقي عجب خطرناک است / نعوذ بالله اگر ره به منزلي نبري. از طرف ديگه حرف شما صحيحه که معشوق يکيه اما همونطور که گفتم عشق براي هرکي مراتبي داره. نميشه عشق بچه مدرسه اي ها رو هم نديده گرفت . بحث محبت و عشق هم بحث مراتبه، بازي با لغات نيست. اگر مسأله اي مي بيني تلفن کن بيشتر صحبت کنيم. الغرض: يک قصه بيش نيست غم عشق و اين عجب / از هر زبان که مي شنوم نا مکرر است.
    + امير مهدي 

    براي قفنوس عزيز :شايد كه نه

    اما بعد

    اندر فوايد عشق :

    الف _سالها شخصي را دوست داشت و به او عشق ميورزيد و تمام عمر و هستي اش را در اين راه داد .

    ب- خدا ميخواست شخص ب را به سوي خود بخواند اما او در زنجير هاي مختلفي چون حرص طمع غرور نكبر خودبزرگ بيني ريا با تمام جوانبش و دروغ و خروارها زنجيرهايي اينچنين اسير بود.

    پس ارام ارم زنجير ها را بايد از خود جدا كند(اگر بتواند)اما..

    شخص الف فقط كافي است يك زنجير از پا باز كند زنجير معشوق تا برسد به انجا كه بايد رسيد

    اين دليلي هست كه بعضي علما براي مطلوب بودن عشق مجازي گفتن .

    اما ايا مجازي و حقيقي داريم يا نه ؟

    بيتي از مجنون به نكير و نكر بعد از مرگش :

    تو پنداري كه من ليلا پرستم

    كه من ليلاي ليلي را ميپرستم

    ختم كلام :

    آقاي بهجت ميگفت : ما مدتها سر اين مسئله بحث ميكنيم كه درانتهاي فلان دعا اين انگشت را بايد تكان بدهيم يا نه و ايا اين كار براي نشان دادن خضوع است يا و.... اهل آن دعا آن را خوانده اند و طي طريق كردهاند ولي ما هنوز داريم بحث ميكنيم (منظورشان اين بود كه زياد دچار قيل و قال نباشيم و..)

    حكايت مطلب عشق هم همينه و اين مطلب رو هم اضافه داره كه روندگان حقيقي در اين راه رو هرگز در بين بحث كنندگان نميبيني .اين راهي است رفتني نه خواندني ويا شنيدني .

    به نام خدا

    كجا دنبال مفهومي براي عشق مي گردي ؟...

    سلام عليكم ! حقيقتاً نوشتن از عشق كار سختيه ... چه دليلي براي عشق قشنگ تر از خود عشق هست؟؟؟ ... البته عشق با دوست داشتن فرق داره . نه؟؟ ...