• وبلاگ : لحظه
  • يادداشت : هذيان
  • نظرات : 1 خصوصي ، 7 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    تنها ...

    سلام ! حرف مور افتاده در پاي پيل را قبول دارم در مورد بهانه ... اكثر ما آدم ها دنبال بهانه ايم براي انجام خيلي از كارهامان ... نوروز هم بهترين بهانه است ... آن ها هم كه خودشان مي دانند چه بايد بكنند كاري به نوروز و غير نورور ندارند ...

    قسمت آخر پستتون ... من اين كار كردم .و خيلي هم مفيد بوده ...

    پيروز باشيد

    يا حق

    خسته است روح كاغذ ، از غصه‏نامه‏هايم

    آنقدر مشق مردن نوشته ام هر دم كه زندگي كردن يادم رفته است...

    + ابن الوقت 

    رفيق سلام

    خيلي مواقع آدم كار هايي مي كنه كه خودش نمي دونه داره چي كار ميكنه !

    خاموش كردن گوشي تغير آدرس منزل و وب ....... اينها فرار اگر نباشد پس من اشتباه كردم .

    ببخشيد .

    پاسخ

    سلام/خستگي ، بي رمقي و... نذار اسم اينها رو تو اين وبلاگ بيارم
    + مور افتاده در پاي پيل 
    سلام.
    اولش فكر كردم از خواندن اين ها دلم گرفته. بعد ديدم نه! يه حس ديگه ست. شايد بعدا بفهمم چيه. بگذريم...
    من يه شگرد ديگه در پيش گرفتم. گوشي ام رو سايلنته. نه جواب مسيج مي دم نه زنگ! اينطوري هر كي كار واجب داره مي فهمم. اگه نداره هم!
    در مورد خونه تكوني... يا خود تكاني... ما آدم ها براي هر كاري دنبال بهانه مي گرديم. براي همين تكاندن ها هم.
    چه خوبه كه نوروز هست...

    پاسخ

    حتما بايد نوروز باشه تا خونه تكوني كنيم؟ مثلا نميشه خونه رو تو غير اين نوروزه... تميز كرد. بعدشم چرا بايد منتظر شم ببينم با من كار واجب دارن يا نه؟ چرا من بايد منتظر باشم...
    + ابن الوقت 

    رفيق سلام

    متنت را كه خواندم تصميم گرفتم از يك شاعر تواتمند شعري مشخص برايت بنويسم بلند شدم شيشه كتابخانه را باز كردم دست بردم كتاب مورد نظر را تا نيمه بيرون آوردم ناگهان شعر سعدي عليه الرحمه يادم آمد ديدم اين بهتره البته شايد ظاهرا بر ربط به نظر برسد اما بقول دوستت خوبت :

    نشود فاش كسي آنچه ميان من و توست

    تا اشارات نظر نامه رسان من و توست

    آره دوست خوبت هوشنگ را مي گويم مي دانم دانستي قرابت تو با او بيش از اين است كه شعر هايش را نشناسي .

    خلاصه شعر سعدي را مي خواستم بگويم :

    هزار جهد بكردم كه سر عشق بپوشم

    نبود بر سر آتش ميسرم كه نجوشم

    از كي فرار كني ؟ از خودت ؟

    من خيلي سعي كردم ! نميشه ! هيچ كدوم اين كارها هم فايده نداره !

    آن آدمها را كه گفتي بايد از دلت بيرون كني .

    در اخراج نامرادها و نامردها موفق باشي .

    ( من كه نبودم )

    پاسخ

    فرار! يادم نمياد از چيزي فرار کرده باشم. اساساًمشکل همينجاست. کاش فرار کرده بودم و کاش فرار کنم. خيلي اوقات فرار آسون ترين راهه. اما يادم نمياد فرار کرده باشم. حتي توي شيطنت هاي دوران کودکي صورتم رو از سيلي طرف مقابل تو دعوا کنار نمي کشيدم و به اصطلاح جا خالي نمي دادم. موقعي که معلم مي خواست با خط کش به کف دستم بزنه يادم نمياد دستمو عقب کشيده باشم يا وقتي سر کسي رو مي زدم مي شکوندم با اينکه مي دونستم تنبيه مفصلي در انتظارمه هيچوقت نمي گفتم که من نزدمو و تقصير خودش بوده و ... خلاصه کاش بلد بودم فرار کنم تا حداقل تو مواقعي که زورم نمي رسه انقدر لطمه نمي خوردم.

    سلام دوست گرامي

    ديگر به وبلاگما سري نمي زني

    واقعا ذوق و استعداد خوبي در سرودن شعر داري

    و اين سوال در ذهن من است؟؟!!

    که چرا در قفس هيچ کسي کرکس نيست؟

    منتظر حضور سبز شما هستم

    موفق باشيد....شوريدهامضاي الكترونيكي پيام

    پاسخ

    سلام عزيز! کي گفته سر نمي زنم. اشتباه به عرضتون رسوندن. فقط چيزي نمي نويسم. از لطفت هم ممنونم...
    + وربال 
    نده نسبت به شما كه هيچ نسبت به برادرتان هم ارادت بپرسيد ازشون اون پسره كه ميگفت تو خانه هنر شربتتون كم رنگه كي بود...اون منم!!!!
    پاسخ

    شما هرکي که باشي -چه آشنا با برادرم و چه غريبه باهاش - براي من خيلي عزيزي . فکر کنم تا حالا معلوم شده براتون.