• وبلاگ : لحظه
  • يادداشت : وصله ناجور
  • نظرات : 0 خصوصي ، 3 عمومي
  • mp3 player شوکر

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + ابن الوقت 

    راستي واژگان خفته در مضامين شعرت بوسيدني است

    عجيب است كه نتوانستي مرا بشناسي سر نخ ديگري :

    در ارتباط مخفي خود با خواب گريه ها

    حرف هاي عجيبي شنيده ام

    هي ساده ، ساده !

    از پس آستين گريه گمان مي كنند :

    آسمان فردا صاف و هواي رفتن ما آفتابي است

    حلا تو هم بلند شو بگو «ها» و برو !

    اصلا چكارشان داري ؟

    اينان كه مونس همين دوسه روز گلند و گلبرگند

    و اين درخت هم كه از خودشان است

    يك هفته مي آيند حدود ما و

    هي هواي خوش و

    بعد هم مي روند جايي دور ، آن دورها ......

    چقدر قشنگند !

    مي شنوي ..... ؟

    به خدا پروانه ها پيش از آنكه پير شوند ،‌ مي ميرند .

    حالا بيا برويم از رگبار واژها ويران شويم

    عيبي ندارد يكي بودن ديوار باغ و صداي همسايه

    باران كه باز بيايد

    مي ماند آسمان و خواب و خاطره اي ....

    يا حرفي ميان گفت و لطف آدمي با سكوت .

    فعلا يا علي

    پاسخ

    عزيز دلم! زبانم بريده باد اگر گفته باشم نمي شناسمت. گفتم سعي کن بي نشان نماني نه اينکه نشانت را نمي دانم. که ديگران هم بدانند. که تو هم گوشه اي بنويسي و نشاني بگذاري تا من و اين قبيله هم بخوانيم از تو...