سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 تعداد کل بازدید : 105248

  بازدید امروز : 2

  بازدید دیروز : 13

لحظه

 
تندخویى گونه‏اى دیوانگى است ، چرا که تندخو پشیمان شود و اگر پشیمان نشد دیوانگى او استوار بود . [نهج البلاغه]
 
نویسنده: میثم مهربانی ::: جمعه 86/9/23::: ساعت 11:49 عصر

 

یک قصه بیش نیست غم عشق و این عجب

از هر زبان که می شنوم نامکرر است

گاهی فکر می‏کنم که بعضی از یادداشت‏ها رو بگذارم چند روز بمونه. بعضی موقعها بحث‏هایی که تو قسمت کامنت میشه مفیده . از یه طرفم فکر می‏کنم بهتره هر روز وبلاگ به روز بشه تا بتونیم در مورد چیزای بیشتری حرف بزنیم. دوستان هم که لطف می‏کنن و بیشتر می‏خونن و کمتر نظری دارن. حالا اگه دوست داشتین شما بگید چیکار کنیم ، زود از مطالب بگذریم یا روشون مکث کنیم و بحث؟ حرفای امیر مهدی تو کامنتی که برای پست قبلی گذاشته درسته ، این راه رفتنیه باید تجربه‏اش کنی . خود من هم دارم با تمام وجود سعی می‏کنم که تجربه‏اش کنم اما نباید از دلبستگیهای سطحی هم غافل شد و بهشون نپرداخت. هر آتشی زمانی اخگری بوده که شعله ور شده.

بگذریم اومده بودم به روز کنم وبلاگ رو یه ذره پشیمون شدم . حالا اجالتاً این چند تا بیت رو می‏نویسم، بی‏مناسبت با حالم نیست ،تا فردا هم خدا بزرگه...

 

زهر است به پیمانه، خوش نوشم و  مستانه

دلدار من است آخر ، دردی‏کش میخانه

گر زهر به جام اوست ، سهل است چو کام اوست

این نکته چه خوش می‏گفت ، دی واعظ فرزانه

گر خشم به من گیرد، ور عذر بنپذیرد

لطف است همه خشمش ، در مسلک رندانه

گر روی بپوشاند ، ور دیده بگرداند

این جمله همه معنی است، در سیر ملوکانه

در دل بودم شوری ، وز دوری او جوری

با کس نزنم حرفی، زین عشق غریبانه

گفتم که دو دستش را، وان نرگس مستش را

آرم به کف و خجلت ، زین فکر سفیهانه

تا ناله برآوردم ، عِرض رخ خود بردم

کس می‏نکند باور، درد من دیوانه

در آتش غم سوزم ، چون چشم بر او دوزم

شمع است و منم با او دلداه چو پروانه

زلفش چو به کف آرم ، از دیده دُرر بارم

جان طرفه کنم قربان، در مقدم جانانه

گو ید که شوی «میثم» ، چون بر درِ ما مَحرم

کفران مکن این نعمت ، با فکرت بیگانه


 

لیست کل یادداشت های این وبلاگ