• وبلاگ : لحظه
  • يادداشت : پرده پندار
  • نظرات : 5 خصوصي ، 8 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + ابن الوقت 

    باز هم سلام

    بعد از ارسال پيامم نظرات صاحب وبلاگ در گلستانه را خواندم نتونستم جلوي خودم را بگيرم ببخشيد:

    عزيز دل خيلي وقتها اين يكي ديگه است كه با حرفهاش ، با موش مردگي هاش ، با كوس بدبختي هايي كه با لطافت ميزند آم را به راهي ميبره كه همه چيزش را ميگذارد و آخر سر بي حيثيتي بر مي دارد و نهايتا طرف هم مي گويد چشمت كور دندت نرم مي خواستي نكني

    من كه از اولش احتياجي تداشتم ! يعني به سادگي و با آرامشي كه عذاب اين دنيا در زندگيش و آن دنيا در ...... را در پي دارد منكر همه چيز مي شود و فقر و ضعفش را از ياد مي برد ـ اين فقر و ضعف الزاما مالي نيست همانطور كه همه چيز حامي پول نيست ـ‏

    1) ببخشيد اگر از كلمات تندي استفاده كردم . من پيشتر اشاره نموده بودم كه در اين باب كمي خود دار نيستم ! پرده ي پندار يا اسب بي محار شما مرا تحريك به پاسخ گويي نمود

    2) من شما را نمي شناسم . نمي شناسم بدين معني كه از جنسيت و اسم شما آگاه نيستم ( اگر چه گمان مي كنم مونث باشيد ) و باب طبعم هم نيست كه عزت كسي را كوچك شمارم به اين سبب از بكار گيري نام كاربري شما خود داري نموده و به عنوان صاحب وبلاگ در گلستانه از شما ياد مي كنم

    باز هم پوزش مي طليم

    آقا ميثم از روي شما هم شرمسارم

    پاسخ

    دشمنت شرمسار باشه. اما نذار بي نشون بموني...