• وبلاگ : لحظه
  • يادداشت : علم بهتر است يا ...
  • نظرات : 0 خصوصي ، 4 عمومي
  • ساعت دماسنج

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + ابن الوقت 

    باز هم و اين بار ديگه براي بار آخر سلام

    من اصلا امشب آمدم اينترنت براي يك كار ديگه آن كار را كه انجام ندادم هيچ نمي دان چرا آومدم اينجا ؟

    لابد بايد مي آمدم كه آمدم ديگه !

    و كنجگاوي يا فضولي ؟

    در حال حاضر در بازار تهران پيرمرد بازاري هست كه چند سال پيش تر رفته بود مشهد از مشهد كه بر مي گردد توي بازار راه مي رود به اين و آن نگاه مي كند و مي گويد بتوچه !!!

    الان معرف است به حاجي بتوچه .

    ازش مي پرسند چرا اينقدر مي گويي بتوچه ؟

    تعريف مي كند كه مشهد كنار حرم ايستاده بودم خيلي هم گرفتار بودم داشتم با امام رضا (ع) راز و نياز مي كردم ، بغل پاي من يك روستايي عوامي نشسته بود و خودش را با نخ بسته بود به ضريح بلند بلند داد مي زد و گريه مي كرد و ...

    من نفهميدم بلند گفتم او شنيد يا به طريقي ديگر فهميد به هر حال من گفتم بابا يك كم آرام تر بذار ما هم حرف بزنيم

    يكهو روستايي با عصبانيت بلند شد گفت بتوچه بتوچه بتوچه تو چيكار به كار من داري بتوچه تو كار خودت را بكن

    مي گفت من برگشتم هتل و تا صبح فكر كردم

    ديدم راست ميگه به من چه !

    واسه همين توي بازار هر كس را مي بينم هر كاري مي كند با خودم ميگم بتوچه !

    راستي آقا ميثم حافظ يك شعر ديگري هم دارد كه :

    منم كه شهره شهرم به عشق ورزيدن

    منم كه ديده نيالودم به بد ديدن

    حتما خوانده اي كه اسير شدي !

    آره اسير شدي چون بد نديدي خوب نگاه كردي اسير شدي

    تازه مقام خوب ديدن را حافظ آنقدر بالا دانسته كه كنار عشق ورزيدن آورده شعر ناصرالدين شاه را يادت هست ؟

    عشق بازي كار هر شياد نيست ....... !

    آنان جاسوسان دروغزن وخورندگان مال حرامند اگر به نزد تو آمدند خواهي ميان آنها حكم كن يا روي از آنان بگردان

    آيه ي 42 سوره ي مائده

    و باز هم معذرت مي خواهم صاحب وبلاگ در گلستانه علاوه بر شكلي از وضعيتي كه شما ترسيم نموديد گاهي هم

    مسئله اين است قسم حضرت عباس يا دم خروس مسئله اين است ...

    خلاصه آقا ميثم ما را ببخشيد يكهوئي اين همه نظر برات گذاشتم با همه بي ادبي هايي كه از ما تحمل كردي اين را هم بپذير

    «قحط جود است آبروي خود نمي بايد فروخت»

    «باده و مي از بهاي خرقه مي بايد خريد».

    ديگه صبح شده يا علي