بازدید امروز : 40
بازدید دیروز : 1
هر دم از درد بنالم که فلک هر ساعت
کندم قصد دل ریش به آزار دگر
باز گویم نه در این واقعه حافظ تنهاست
غرقه گشتند در این بادیه بسیار دگر
دیدی؟ یه روزایی وقتی که از خواب پا میشی ، کلاً حوصله نداری. نه اینکه اتفاقی افتاده باشه یا اینکه حوصله چیز خاصی رو نداشته باشی. همین جوری الکی الکی حوصله نداری. مثل امروز که من بازم موندم زیر آوار. بخاطر همین، امروز نمیخواستم چیزی بنویسم. اما چون یه سری از دوستان هر روز لطف میکنن و سر میزنن به حیاط خلوت من، یه جورایی عذاب وجدان می گیرم اگه ننویسم. واسه همین فقط این پست رو گذاشتم که بگم فعلا زیر آوارم. اگه تا غروب بیرون اومدم انشاالله از خجالتشون در میام و این پست رو حذف میکنم و یه مطلب دیگه می ذارم. اما اگه نشد حلال کنید...
این شعر حافظم مینویسم که زیاد بیخودی وقت تلف نکرده باشید. این شعر رو امروز صبح بهم گفت.
منم که دیده به دیدار دوست کردم باز
چه شکر گویمت ای کارساز بندهنواز
نیازمند بلا گو رخ از غبار مشوی
که کیمیای مراد است خاک کوی نیاز
ز مشکلات طریقت عنان متاب ای دل
که مرد راه نیندیشد از نشیب و فراز
طهارت ارنه بخون جگر کند عاشق
به قول مفتی عشقش درست نیست نماز
در این مقام مجازی بجز پیاله مگیر
در این سراچه بازیچه غیر عشق مباز
به نیم بوسه دعایی بخر ز اهل دلی
که کید دشمنت از جان و جسم دارد باز
فکند زمزمه عشق در حجاز و عراق
نوای بانگ غزلهای حافظ شیراز
تا غروب انشاالله
لینک دوستان
آوای آشنا
اشتراک