سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 تعداد کل بازدید : 106384

  بازدید امروز : 27

  بازدید دیروز : 1

لحظه

 
بخل ننگ است و ترس نقصان ، و درویشى کند کننده زبان زیرک در برهان ، و تنگدست بیگانه در دیار خود بر همگان . [نهج البلاغه]
 
نویسنده: میثم مهربانی ::: شنبه 86/11/6::: ساعت 2:13 عصر

نمی‏دونم! پیش میاد یه وقتایی دیگه. آدم می‏خواد یه کارایی بکنه ، اما نمیشه. میخوای سر حرفت بمونی ، اما نمیشه. برنامه ریزی می‏کنی یه کارایی بکنی ، اما بازم نمیشه. خلاصه همیشه همه چیز ، اون جوری که باید بشه نمیشه...

این چند بیت محصول همین امروز اول صبحه . تقریباً تازه‏دَمه. واسه خالی نبودن عریضه بد نیست. (دعام کن)

 وقتی که راه خواب کمی دور می‏شود...
وقتی که آش لحظه ، ز غم شور می‏شود...
فارغ ز لفظ و صنعت و معنی واژه‏ها
ناگه تمام قافیه‏ها جور می‏شود
از فاعل و فعول و فَعَل بی‏نشانه ، لیک
هم وزن شعر ،‏ این غم منثور می‏شود
دیشب دلم به سینه نشان کسی گرفت
حالا کسی ، سوار دلم ، دور می‏شود
می‏پرسم این سؤال و بپرسید هر زمان
در محفلی روایت منصور می‏شود...
آن را که تاب حبس زبان نیست ، از چه روی
بر حفظ سرِّ عشق تو مأمور می‏شود ؟!
شوخی چرخ بین که سلیمان عشق را
بر منبر خطابه یکی مور می‏شود !
آری حریر عشق ، چنین بر قبای ما
در عین لطف ، وصله ناجور می شود
چشم نجیب «میثمت» ای دوست صد دریغ
با تیر کینه ، در غم تو کور می‏شود

 

 


 

لیست کل یادداشت های این وبلاگ