سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 تعداد کل بازدید : 106398

  بازدید امروز : 41

  بازدید دیروز : 1

لحظه

 
[ و به فرزند خود حسن ( ع ) فرمود : ] پسرکم چهار چیز از من بیاد دار ، و چهار دیگر به خاطر سپار که چند که بدان کار کنى از کرده خود زیان نبرى : گرانمایه‏ترین بى‏نیازى خرد است ، و بزرگترین درویشى بیخردى است و ترسناکترین تنهایى خودپسندى است و گرامیترین حسب خوى نیکوست . پسرکم از دوستى نادان بپرهیز ، چه او خواهد که تو را سود رساند لیکن دچار زیانت گرداند ، و از دوستى بخیل بپرهیز ، چه او آنچه را سخت بدان نیازمندى از تو دریغ دارد ، و از دوستى تبهکار بپرهیز که به اندک بهایت بفروشد ، و از دوستى دروغگو بپرهیز که او سراب را ماند ، دور را به تو نزدیک و نزدیک را به تو دور نمایاند . [نهج البلاغه]
 
نویسنده: میثم مهربانی ::: یکشنبه 86/11/7::: ساعت 12:0 عصر

مایه آرام دل چشم هوس بستن است

از تپش آسوده نیست ، بازِِ نظر دوخته

 

یادته قبلاً در مورد خواسته‏ها ، آرزوها و تلاش برای بدست آوردن‏شون تو دنیای واقعی صحبت کردیم؟ یادته که بحث از این شد که معمولاً ما آرزوهامون رو بیشتر تو رویاهامون دنبال می‏کنیم و کمتر تو واقعیت برای بدست آوردن‏شون تلاش می‏کنیم و در برابر سختیهایی که تو راه رسیدن به اونها هست زود کوتاه میایم و به اصطلاح کم میاریم؟

حالا می‏خوایم از یه جهت دیگه به این بحث نگاه کنیم. قبول داری که همیشه هم اینطور نیست که ماها بی‏خیال رسیدن به چیزایی که می‏خوایمشون بشیم و گاهی بزرگترین مشکل زندگی ما اینه که هرچی برای رسیدن به چیزی که می‏خوایم تلاش می‏کنیم کمتر بهش می‏رسیم. هرچی بیشتر هزینه می‏کنیم در راه رسیدن بهش کمتر سودی برامون داره. مشکل کجاست؟

پیش میاد برای همه ما که تو زندگیمون برای بدست آوردن چیزی یا از دست ندادن چیزی تمام تلاشمون رو می‏کنیم فکر و ذکرمون میشه رسیدن بهش یا از دست ندادنش. هرکاری که لازم باشه برای داشتنش می‏کنیم و هرچیزی که لازم باشه هزینه می‏کنیم تا بدست بیاریم و نگهش داریم. اون چیز میشه همه زندگیمون و همه دغدغه‏مون. شب و روز و خواب و خوراکمون رو می‏گیره تا بهش برسیم. پرمون می‏کنه از استرس و پیرمون میکنه از غصه. چون واقعا می‏خوایمش کوتاه نمیایم. هرچی که میشه صبر می‏کنیم . جولوی همه وا می‏ایستیم. از همه چیز صرف نظر می‏کنیم و... علی‏رغم همه اینها گاهی به هیچ چیز نمی‏رسیم. به هیچ چیز...

پس چرا اینطوری میشه. فکر می‏کنم که واقعیت این باشه که همه ما علی‏رغم اختیاری که داریم تو حیطه خودمون، تحت نفوذ یک جبر بزرگتر واقعیم که اراده صاحب اونه که اصل ماجرا رو هدایت می‏کنه. درسته که همه میگن انسان موجود مختاریه، ولی به نظر، این مخلوق مختار مجبوره از اختیاراتش تو یه حیطه محدود استفاده کنه. بنابراین وقتی که کار ما از تلاش تو حیطه اختیارمون فراتر بره و به قلمرو اون جبر بزرگتر وارد بشیم و بخوایم باهاش مبارزه کنیم، اون موقع است که هرچی بیشتر تلاش می‏کنیم کمتر بدست میاریم. اونوقته که همه چیزمون رو هزینه می‏کنیم و یک‏یک داراییهامون  رو به آتش می‏کشیم تا گرمای لذت داشتن خواسته‏مون رو حس کنیم ولی چیزی عایدمون نمی‏شه. حالا اگه اون خواسته و اون خواستنی چیز قابلی باشه و ارزش داشته باشه که خودتو براش فنا کنی که زهی سعادت. اما اگه اون خواستنی ارزش این همه تلاش کردن رو نداشته باشه و ذاتش بی‏ارزش تر از اون باشه که بخوای بخاطرش از همه چیزت بگذری که وای بحالت. دوسره باختی. اونوقته که تازه وقتی بفهمی که چی به سرت اومده شاید اگه از پس جمع و جور کردن خودت بر بیای، نجات پیدا کنی و الا بازم دست و پا میزنی اینبار نه دیگه برای اینکه به چیز جدیدی برسی، برای اینکه اگه به خواستت نرسی دیگه هیچی نداری،‏به قول یه دوست معتادی که «میگفت معتادی که کارتون خوابه همه چیزشو داده تا اون کارتون رو گرفته و حالا اون کارتون همه چیزشه»... و تو هم همه چیزتو دادی که اونو بگیری و حالا اگه اونم نباشه...اما خوب می‏دونیم که هیچ فایده‏ای نداره و با این دست و پا زدن درست مثل کسی که تو باتلاق افتاده فقط بیشتر فرو می‏ریم.

پس باید تو حیطه اختیار خودمون تلاش کنیم و توقع داشته باشیم ، بقیه‏اش خواست اون جباره...

شاید وقتی که این رو کاملاً بفهمم بتونم بفهمم مقام رضا یعنی چه...

کاش می‏فهمیدم...

دست و پا نزن، دست و پا نزن...


 

لیست کل یادداشت های این وبلاگ