سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 تعداد کل بازدید : 106434

  بازدید امروز : 77

  بازدید دیروز : 1

لحظه

 
[ و به مردى که از او خواست تا پندش دهد فرمود : ] از آنان مباش که به آخرت امیدوار است بى آنکه کارى سازد ، و به آرزوى دراز توبه را واپس اندازد . در باره دنیا چون زاهدان سخن گوید ، و در کار دنیا راه جویندگان دنیا را پوید . اگر از دنیا بدو دهند سیر نشود ، و اگر از آن بازش دارند خرسند نگردد . در سپاس آنچه بدان داده‏اند ناتوان است ، و از آنچه مانده فزونى را خواهان . از کار بد باز مى‏دارد ، و خود باز نمى‏ایستد ، و بدانچه خود نمى‏کند فرمان مى‏دهد . نیکوان را دوست مى‏دارد ، و کار او کار آنان نیست و گناهکاران را دشمن مى‏دارد ، و خود از آنان یکى است . مرگ را خوش نمى‏دارد ، چون گناهانش بسیار است و بدانچه به خاطر آن از مردن مى‏ترسد در کارست . اگر بیمار شود پیوسته در پشیمانى است ، و اگر تندرست باشد سرگرم خوشگذرانى . چون عافیت یابد به خود بالان است ، و چون گرفتار بلا شود نومید و نالان . اگر بلایى بدو رسد ، به زارى خدا را خواند ، و اگر امیدى یابد مغرور روى برگرداند . در آنچه در باره آن به گمان است ، هواى نفس خویش را به فرمان است ، و در باره آنچه یقین دارد در چیرگى بر نفس ناتوان . از کمتر گناه خود بر دیگرى ترسان است ، و بیشتر از پاداش کرده او را براى خود بیوسان . اگر بى نیاز شود سرمست گردد و مغرور ، و اگر مستمند شود مأیوس و سست و رنجور ، چون کار کند در کار کوتاه است و چون بخواهد بسیار خواه است . چون شهوت بر او دست یابد گناه را مقدّم سازد ، و توبه را واپس اندازد و چون رنجى بدو رسد از راه شرع و ملّت برون تازد . آنچه را مایه عبرت است وصف کند و خود عبرت نگیرد ، و در اندرز دادن مبالغه کند و خود اندرز نپذیرد . در گفتن ، بسیار گفتار ، و در عمل اندک کردار در آنچه ناماندنى است خود را بر دیگرى پیش دارد ، و آنچه را ماندنى است آسان شمارد . غنیمت را غرامت پندارد و غرامت را غنیمت انگارد . از مرگ بیم دارد و فرصت را وامى‏گذارد . گناه جز خود را بزرگ مى‏انگارد و بیشتر از آن را که خود کرده ، خرد به حساب مى‏آرد ، و از طاعت خود آن را بسیار مى‏داند که مانندش را از جز خود ناچیز مى‏پندارد . پس او بر مردم طعنه زند و با خود کار به ریا و خیانت کند با توانگران به بازى نشستن را دوست‏تر دارد تا با مستمندان در یاد خدا پیوستن . به سود خود بر دیگرى حکم کند و براى دیگرى به زیان خود رأى ندهد ، و دیگران را راه نماید و خود را گمراه نماید . پس فرمان او را مى‏برند و او نافرمانى مى‏کند . و حق خود را به کمال مى‏ستاند و حق دیگرى را به کمال نمى‏دهد . از مردم مى‏ترسد ، نه در راه طاعت خدا و از خدا نمى‏ترسد در راه طاعت بنده‏ها . [ و اگر در این کتاب جز این گفتار نبود ، براى اندرز بجا و حکمت رسا ، و بینایى بیننده و پند دادن نگرنده اندیشنده بس مى‏نمود . ] [نهج البلاغه]
 
نویسنده: میثم مهربانی ::: چهارشنبه 86/8/23::: ساعت 2:2 عصر

 

کانت:

(( خواب می‏دیدم زندگی تمطع و لذت است، چون چشمان خود را گشودم دیدم یک تکلیف است )).

سال گذشته سخت ترین سال زندگی من بود. نه اینکه چیزی از دست داده باشم یا اینکه کمبودی داشته باشم. نه! مشکل دقیقا همینه که این همه درد به خاطر اضافه شدن یه چیزایی به زندگیم بود . یه  چیزایی که خیلی دوست داشتنی بود و خیلی دردناک. تجربه‏هایی کردم که هیچ وقت فکر نمی کردم حتی به فکرشون بیفتم. بگذریم همه مسائلی که پیش اومد منو به جایی رسوند که مسیر زندگیم با اون چیزی که بودم و می‏خواستم باشم کاملا متفاوت شد. همین موضوع باعث شده بود که کاملا از خودم و زندگیم ناامید بشم و مثل احمقها رفتار کنم. شده بودم یه آدم افسرده که مدام تو خودش بود و برای آرامش خودش کارای احمقانه ای می‏کرد که باعث آزار اطرافیانش می‏شد. خلاصه هر کسی که منو میشناخت با دیدنم عذاب می‏کشید.

تا اینکه تصمیم گرفتم وضع رو عوض کنم. تصمیم گرفتم به زندگی برگردم. خسته شدم از اینکه مثل ماشینی که تو ترافیک مونده موتورم درجا کار کنه و حرکتی نکنم و فقط شاهد حرکت ماشینای لاین کناری باشم که با سرعت از کنارم رد میشن. تصمیم گرفتم حرکت کنم جاری شم و سنگای سر راهمو هم بشورم قبل از اینکه بگندم.

بنابراین شروع کردم به خوندن کتاب . همه وقت بیکاریمو کتاب می‏خونم . محشره ، به شما هم پیشنهاد می‏کنم. حالا هم تصمیم دارم تو این وبلاگ از تجربه هام بنویسم و از چیزایی که یاد می گیرم، از زندگی...

چون همه زندگی ما لحظه لحظه هایی که می‏گذرونیم و همین لحظه های تصمیم گیری ماست که سرنوشتمونو تغییر می‏ده اسم وبلاگمو لحظه گذاشتم.

مثلا اگه خود من یه لحظه درست فکر کرده بودم این همه مسائل برای خودمو اطرافیانم درست نمی شد. هرچند انقدر این اشتباهات شیرین بود که هنوزم با این همه مشکلات ازش پشیمون نیستم - خدا قسمتتون نکنه - .

به هر حال هرچی میکشیم از این لحظه های گوگوری مگوریه که متوجهش نیستیم. لابلای نوشته هام ، شعرای خودمو هم می‏نویسم. ممنون میشم اگه راهنماییم کنین که بهتر شه.

در آخر باید بگم، به قول شاعر:

لحظه چو گم شد مجوی، کآب روان را به جوی

صورت تکرار هست، سیرت تکرار نیست


 

لیست کل یادداشت های این وبلاگ