بازدید امروز : 84
بازدید دیروز : 1
... حالا بعد اینکه با خودمون کنار اومدیم و تونستیم تو عالم بیرون برای خودمون ساعت سکوت فراهم کنیم نوبت به سکوت درون میرسه. باید سعی کنیم در درون خودمون آرامش و سکوت رو برقرار کنیم و این نمیشه مگر اینکه مکانیسم خلاقیت و زندگی خلاق رو ( که بعدا در موردش صحبت خواهیم کرد ان شاالله) در خودمون فعال کنیم و با مکانیسم پوچی مبارزه کنیم. نتیجه این کارا آرامشه. آرامش روحی باعث میشه که عوض حرف زدن و نجواهای آشفته درونی به زوایای پنهان وجودمون توجه کنیم و عوض اینکه این زوایا رو تو خواب و رویا ببینیم در واقعیت برای رسیدن بهشون تلاش کنیم و اونا رو زندگی کنیم. اینکه چقدر تمرین لازمه که آدم به این آرامش برسه بستگی به نوع شخصیت فرد داره. در بعضیها کمتر طول میکشه و در بعضیها بیشتر . البته نباید فراموش کرد که موفقیت در این مسائل نسبیه. یعنی به مرور زمان کامل تر میشه و نتایج بهتری بدست میاد.
بعضی از مطلعین حداقل زمان مورد نیاز برای این تمرینها رو 21 روز دونستند. اونا اعتقاد دارن که ظرف 21 روز ممارست بر هر کاری ، اون عمل تبدیل به عادت در انسان میشه ولی اون چیزی که اهمیت داره اینه که این تمرینات باید هر روز تکرار بشه و در هیچ روزی نباید ترک بشه.
در این صورته که ظرف مدت کمی اثر سکوت رو در زندگیتون میبینید و حتما با شوق بیشتری این قضیه رو دنبال میکنید.
برای رسیدن به سکوت و ورود به قلمرو سرزمین سکوت مراقبهای هست که در صورتی که علاقمند بودید میتونم در اختیارتون بذارم. بسیاری از چهرههای سرشناس و موفق دنیا برای رسیدن به موفقیت از این سکوت بهرهبردند( که نامشون و مستنداتش موجوده اگر خواستید) و همچنین تو دین اسلام و در بین بزرگان اخلاقی و عرفانی مملکتمون دستورات زیادی در این مورد وجود داره که ذکرشون از حوصله این مقال خارجه.
یادمون باشه که سکوت به تنهایی چاره ساز نیست ، بلکه فقط یک تسهیل کنندست. سکوت باید خلاق باشه تا نتیجه بخش بشه.
تو مپندار که خاموشی من
هست برهان فراموشی من
والا خیلیا ممکنه ساکت باشن ولی هیچ اتفاق خاصی هم تو زندگیشون نیفته. بنابراین به سکوت و تفکر سازنده نیاز داریم.
حداقل نفعی که حتی در صورت عدم خلاقیت به انسان میرسه طبق فرمایش امیرالمؤمنین(ع) در نهج البلاغه اینه که :
جبران آنچه به خاطر خاموشی از کف دادهای ، آسانتر است از آنچه به خاطر گفتارت از دست دادهای.
راستی امروز یکی از دوستای ردیفمو دیدم . آدرس وبلاگشو تو لینک دوستان گذاشتم. ببینید ، جالبه ...
هر کدوم از ما دو جور حرف میزنیم. یکی با زبان ظاهر و یکی هم با خودمون و در درونمون و در مقابلش هم دو جور سکوت داریم. به قول امید حرفی که با خودمون میزنیم با سرعت بالاتریه. یعنی به نسبت زبان ظاهر ، تو زمان مشخص میتونیم مقدار بیشتری با خودمون صحبت کنیم. بنابراین مخمون بیشتر درگیر میشه.
بنابراین برای تمرین سکوت باید ابتدا از لسان ظاهر شروع کرد. تمرین کنیم هر روز ساعاتی رو در ابتدا یا انتهای روز به جایی که امکان سکوت نسبی باشه و کسی مزاحممون نشه بریم. در سکوت کامل به تحلیل روزی که گذروندیم بپردازیم . با دقت ببینیم که چه کارایی انجام دادیم . برای هر کار چقدر وقت صرف کردیم. بعد تحلیل کنیم که کدوم کار رو بهتر می تونستیم انجام بدیم . کدوم کار رو نباید انجام میدادیم و وقتمونو صرفش کردیم .
حالا وقت اینه که اهدافمون رو برای فردا مشخص کنیم. یکی یکی همشونو باید بنویسیم . همچنین باید به اهداف میان مدت و بلند مدتمون فکر کنیم.
یادتون نره این کار رو هر روز باید در سکوت کامل انجام بدیم و همه چیز باید نوشته بشه. راه رسیدن به یه زندگی خلاق و فعال اینه که این کار رو هر روز انجام بدیم. باید هروز تو سکوت برای لحظه لحظمون برنامه ریزی کنیم. باید بدونیم اون روز برای چی زندگی میکنیم و برای رسیدن به اون هدف چیکار باید بکنیم.
یادتون باشه شاید امروز ، روز آخر و این لحظه، لحظه آخر زندگیمون باشه. باور کنیم که یه روزی و در یک لحظه مرگ سراغ ما هم میاد. لحظمون رو ارزون نفروشیم.
پس اول باید زبونمون رو ساکت کنیم. صدا های اطراف رو یکی یکی رد یابی کنیم و حذفشون کنیم از ذهنمون. سخته ولی با تمرین میشه. با ممارست تو این کار وارد قلمرو سرزمین سکوت میشید.
ادامه داره...
مادر ترزا:
همه چیز از سکوت آغاز می شود.
همه ما هر روز در معرض بمباران شدید اطلاعاتی هستیم و مواجهیم با یه عالمه اطلاعات که در زمینه های مختلف بهمون میرسه. بعضی از این اطلاعات بکارمون میان و حجم وسیعی از اونا به دردمون نمیخورن و یه گوشه از ذهنمون بایگانی میشن.
همه ما کلی آمال و آرزو داریم که میخوایم بهشون برسیم . کلی هدف داریم تو زندگیمون که میخوایم در جهت رسیدن بهشون تلاش کنیم. کلی فلسفه زیستن و ایدئولژی داریم تو زندگیمون...
اما اگه همین الان به هر کدوم از ما بگن هدفت تو زندگی چیه و برای چی زندگی میکنی؟ به کجا میخوای برسی؟ چه جوابی داریم بدیم؟
ممکنه در بهترین حالت کلی هدف و ایدهآل مطرح کنیم. ( در صورتیکه حضور ذهن خوبی داشته بشیم) . اما اگه بپرسن امروز برای رسیدن به این اهداف چیکار کردی ؟ اون موقع چه جوابی میدیم؟ چند درصد از ما امروز کاری برای رسیدن به اهدافمون انجام دادیم؟
واقعیت اینه که اغلب ما بیشتر اوقات دچار روزمرگی میشیم و تو هیاهوی دنیای صنعتی کمتر راجع به رسیدن به اهدافمون فکر میکنیم. تنها چیزی که هر روز واسه اغلب ما اتفاق میافته اینه که از اول صبح مثل مرغ سر کنده اینور ور و اون ور میدوئیم تا به امور روزمرمون برسیم و روز رو به شب وصل کنیم. تا شب برای چند ساعت ( اونم در صورتی که رویاها و کابوسهای شبانه بذارن) آروم بگیریم که روز بعد رو مثل امروز شب کنیم.
تا حالا شاید خیلی به صورتتون توجه کرده باشین . خلقت ما دست خودمون نبوده و ما شکل خودمونو انتخاب نکردیم. صورت ما روی حساب و کتاب و توسط یه خالق عالم طراحی شده . ما دوتا گوش در دو طرف سرمون داریم که به مغزی که دو نیمکره داره متصله واسه اینکه خوب و کامل بشنویم. هرکدوم از اونا کار نکنه شنیدنمون ناقصه. دوتاچشم داریم که به مغزمون که دو نیمکره داره متصله تا خوب و کامل ببینیم. هر کدوم نباشه دیدمون ناقصه . بینی ما دو حفره برای تنفس و بویایی داره و... تمام اعضای سر ما جفته الا زبانمون .
زبان پرکارترین عضو اختیاری بدنه و بیشترین ضربه به انسان از جانب زبان وارد میشه. علمای اخلاق تا 70 و بعضی بیشتر آفت برای زبان شمردن.
حالا توی این دنیای پر هیاهو که اطراف ما رو انواع و اقسام صدا گرفته ، شما بگید معقول نیست حداقل صداهایی که از جانب خودمون تولید میشه رو برای چند دقیقه در طول روز ساکت کنیم تا بتونیم بهتر برای رسیدن به اهدافمون فکر کنیم؟
میخوایم در ادامه در این مورد حرف بزنیم...
یاد بگیریم خوب گوش کنیم، گاهی فرصتها به آهستگی در میزنند.
چقدر تو روز حرف میزنیم ؟ چقدر ساکتیم؟ هیچ به این فکر کردیم که سگوت چه نقشی تو سعادت یا شقاوتمون داره؟
تو پست های بعدی میخوام راجه به سکوت حرف بزنیم. دوست داشتین مطلب بفرستین به اسم خودتون تو وبلاگ میذارمش.
تابعد...
بزرگترین رویای زندگیت چیه؟ چقدر بهش فکر میکنی؟ اصلا رویایی تو زندگیت داری یا نه با واقعیات روزمره زندگی میکنی؟
چقدر رویاهات دستیافتنین؟ چقدر با شخصیتت تطبیق دارن؟ چقدر برای رسیدن بهشون تلاش میکنی؟ وچقدر...
صدتا سوال دیگه از این دست میشه پرسید. اما از همه مهمتر اینه که اغلب ما ها بیشتر از اونی که برای رسیدن به رویاهامون تلاش کنیم فقط بهشون فکر میکنیم. مثل خود من که سالهای زیادی از عمر کممو همین جوری به هدر دادم.
اینکه چرا بیشتر از تلاش برای رسیدن به آرزوهامون ، با خیالشون زندگی میکنیم و از فکر کردن بهشون لذت میبریم دلایل زیادی میتونه داشته باشه که برای هر فرد و هر شخصیتی تا حدودی متفاوته. یعنی ریشه توی شخصیت اون آدم داره.
اما یه سری کلیات وجود داره که توی اغلب آدما میشه دیدشون.
اول ببینیم رویای هرکس معمولا چه چیزیه. معمولا هرکسی تو رویاهاش به ایدهآلهای زندگیش فکر میکنه. به چیزایی که به نظرش بهترینها میان. یعنی تو هر زمینهای اون چیزی میشه رویای فرد که بالاترین حد زمینه مورد علاقشه. حالا اینکه این زمینه چیه و اون بالاترین حد کجاست بستگی به شخصیت خودش داره.
تو یه مورد دیگه هم میشه که کسی یا چیزی یا موقعیتی رویای آدم بشه. اونم چزیه که آدم توش نقص داره. از مثالهای تابلو و دم دستی مثل رویای پرواز بگیر تا چیزای دیگهای که هرکدوممون توی زندگی باهاش درگیریم. مثلا کسی که مدام بخاطر عدم موفقیت تو کاراش سرزنش میشه ، میتونه رویاش این باشه که یه مدیر موفق بشه و امثال این.
خب حالا چرا این چیزا رویا میشن؟ چون در حال حاضر و با شرایط موجود دور از دسترس به نظر میرسن. افراد با رویاهاشون دو جور برخورد میکنن یا اونو به هدف تبدیل میکنن و برای رسیدن بهش تلاش میکنن ( که این دسته از آدما گروه اقلیت موفق رو تشکیل میدن) و یا اینکه فقط با تصور خودشون تو وضعیت مطلوب( رویاشون) به یه جور حس لذت و ارضای درونی میرسن(این دسته اکثریت همیشه آرزومند ناموفق رو تشکیل میدن).
پس هیچ کس برای رسیدن به رویاهاش بیانگیزه نیست. ولی واقعن چرا اکثریت مردم هیچوقت به رویاهاشون دست پیدا نمیکنن؟ من چند تا عامل به نظرم میرسه:
یکی عدم اعتماد به نفسه . اغلب آدما اونقدر رویاهاشونو دور و بزرگ میبینن که فکر میکنن در توانشون نیست که یه روزی به اون دست پیدا کنن.(البته همه بحث ما در مورد رویاهای منطقیه نه افکار بچگانه)
علت بعدی عدم شجاعت. اغلب ما شجاعت جنگیدن برای رسیدن به رویاهامونو نداریم و چون اونا رو دور از دسترس میدونیم ، بسته به اندازه ظرفیتمون جلوی یکی از مشکلات کم میاریم و ترجیح میدیم با همون خیال لذت ببریم.
مسأله دیگه عدم خودپذیریه. گاهی ما در حق خودمون بیشتر از هرکس دیگهای ظلم میکنیم و با خودمون بدتر از هرکس دیگهای رفتار میکنیم. حاضریم اشتباهات تمام اطرافیانمون رو بپذیریم و از گناهشون بگذیریم، اما لحظهای خودمونو بخاطر اشتباهاتمون نمیبخشیم. باید قبول کنیم که ماهم آدمیم و ممکنه اشتباه کنیم. چیزی که هست باید از این اشتباهات درس گرفت و به حداقل رسوندشون و نگذاشت تکرار بشن. اگه این اتفاق نیفته همیشه ناامید میمونیم و نمیتونیم هیچ تحولی ایجاد کنیم.
مشکل بعدی هدفمند زندگی نکردنه . وقتی گترهای و باری بهر جهت زندگی کنیم و منتظر اتفاقات روزمره باشیم هیچ وقت رویاهامون رو تبدیل به هدف نمی کنیم تا برای رسیدن بهش زحمتی بکشیم.
مسأله بعدی عدم برنامه ریزیه . که همه توش استادیم.
ولی از یک نکته مهم غافل نشیم. برای اینکه یه روز به رویاهامون برسیم باید اول یه لحظههایی از زندگیمونو با رویاهامون بگذرونیم و از تصور خودمون تو لحظه رسیدن به اون رویا لذت ببریم. این انگیزه حرکتمون میشه . اما خطرناکه اگر تمام لحظههایی که باید صرف برنامهریزی و تلاش برای رسیدن به اهدافمون کنیم تو رویا هدر بدیم....
لینک دوستان
آوای آشنا
اشتراک